مکانیسم های مقابله ای کودکان در مناطق جنگی

زندگی در وضعیت دائمی عدم اطمینان که مشخصه مناطق جنگی است، میتواند سلامت روانی کودکان را با چالشهای جدی مواجه کند . قابل توجه است که کودکان در مناطق جنگی اغلب سطح استثنایی از انعطاف پذیری را نشان می دهند و از مکانیسم های مختلف مقابله ای برای هدایت زندگی روزمره خود استفاده می کنند.
این استراتژیها از جستجوی حمایت عاطفی تا درگیر شدن در فعالیتهای آموزشی و بازی خلاق را شامل میشود. با این حال، همه راهبردهای مقابله ای در بلندمدت مثبت یا موثر نیستند. این مقاله به بررسی مکانیسمهای مقابلهای میپردازد و نمونههایی از موارد مثبت و منفی را که میتوانند توسط کودکان در مناطق درگیری پذیرفته شوند، ارائه میکند.
شناخت مکانیسم های مقابله ای
مکانیسم مقابله یک استراتژی یا مجموعه ای از راهبردها است که افراد برای مدیریت استرس، ترس، اضطراب و سایر احساسات دشوار استفاده می کنند. این می تواند روشی آگاهانه یا ناخودآگاه برای مقابله با درگیری های عاطفی و عوامل استرس زای بیرونی باشد، مانند مواردی که در مناطق جنگی یافت می شود.
مکانیسم های مقابله ای برای کودکان در مناطق جنگی
در اینجا چندین راهبرد قابل توجه مقابله ای وجود دارد که کودکان در مناطق درگیری ممکن است اتخاذ کنند:
حمایت همسالان و خانواده: یکی از قوی ترین مکانیسم های مقابله ای برای کودکان در مناطق جنگ زده، جستجوی حمایت عاطفی و فیزیکی از همسالان و خانواده است. این شبکه پشتیبانی می تواند یک منطقه آسایش فراهم کند که به حفظ واقعیت های سخت جنگ کمک می کند.
یافتن آرامش در آموزش: با وجود شرایط وخیم، کودکان اغلب در ادامه تحصیل آرامش پیدا می کنند. مدارس و فضاهای آموزشی غیررسمی می توانند ظاهری از عادی بودن و روتین را ارائه دهند و از هرج و مرج بیرون فرار کنند.
بازی و بیان خلاق: بازی بخش طبیعی و حیاتی دوران کودکی است، حتی در محیط های درگیری. کودکان اغلب از بازی و فعالیت های خلاقانه مانند نقاشی یا قصه گویی برای بیان احساسات و تجربیات خود استفاده می کنند و انعطاف پذیری را تقویت می کنند.
تکنیک های ذهن آگاهی و زمینه سازی: برخی از کودکان ممکن است به طور شهودی تکنیک های زمینه سازی را برای مقابله با ترس یا اضطراب شدید توسعه دهند. این روش ها شامل تمرکز بر احساسات فیزیکی یا ریتم تنفس آنها می شود. همچنین میتوانند این تکنیکها را توسط دیگرانی که به دنبال کمک به آنها برای کنار آمدن با موقعیتهایشان هستند، آموزش دهند.
اعمال مذهبی و فرهنگی: باورهای مذهبی و آیین های فرهنگی می توانند چارچوبی برای درک و مقابله با ناملایمات فراهم کنند. این شیوه ها آرامش، احساس هدف و ارتباط با جامعه بزرگتر را ارائه می دهند.
شوخ طبعی و مثبت اندیشی: شوخ طبعی می تواند یک استراتژی مقابله ای حیاتی باشد. سبک سازی موقعیت ها به حفظ حس مثبت و امید کمک می کند. به طور مشابه، کودکان ممکن است خود را برای تفکر مثبت یا تصور آینده بهتر آموزش دهند.
حل مسئله و سازگاری: کودکان اغلب سطوح بالایی از مهارت های حل مسئله و سازگاری را نشان می دهند که مکانیسم های مقابله ای خوبی در نظر گرفته می شود. این مهارت ها به آنها امکان می دهد در محیط های چالش برانگیز خود حرکت کنند و زنده بمانند.
تنظیم عاطفی: کودکان همچنین ممکن است راه هایی برای کنترل و مدیریت احساسات خود بیاموزند. این استراتژی میتواند شامل سرکوب احساسات در موقعیتهای پر استرس یا ابراز آنها به شیوهای کنترلشده در صورت امن بودن باشد.
در حالی که این مکانیسمها به کودکان کمک میکنند تا با این شرایط مقابله کنند، اما ممکن است به طور کامل از آنها در برابر تأثیرات روانی جنگ محافظت نکنند. گاهی اوقات، استراتژی های مقابله ممکن است به رفتارهای مضر مانند سوء مصرف مواد یا پرخاشگری تحت استرس شدید تبدیل شود. ارائه حمایت روانشناختی حرفهای به این کودکان برای کمک به آنها در ایجاد استراتژیهای مقابله سالمتر ضروری است.
درک بحران سلامت روان در خاورمیانه و تأثیر آسیب های نسلی در فلسطین می تواند چالش هایی را که این کودکان با آن روبرو هستند را بیشتر روشن کند.
نیاز به حمایت
توجه به این نکته ضروری است که اگرچه مکانیسم های مقابله ای ذکر شده در بالا اغلب در کوتاه مدت مؤثر هستند، اما ممکن است برای کاهش تأثیر روانی طولانی مدت جنگ کافی نباشند. بسیاری از کودکان در مناطق جنگی به دلیل درگیری هایی که در آن زندگی می کنند، به اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) و سایر مسائل مربوط به سلامت روان مبتلا می شوند ، بنابراین ارائه حمایت های لازم برای آنها حیاتی است. به این ترتیب، حمایت روانشناختی حرفه ای برای کمک به بهبودی این کودکان و توسعه راهبردهای مقابله ای سالم تر ضروری است.
انعطاف پذیری کودکان در مناطق جنگی که از طریق مجموعه مکانیسم های مقابله ای آنها نشان داده شده است . چیزی جز الهام بخش نیست. با این حال، برای حمایت از بهزیستی روانشناختی و کمک به آنها در اتخاذ مکانیسمهای مقابلهای مثبتتر، باید کارهای بیشتری انجام شود. تمرکز نه تنها باید روی بقا باشد، بلکه باید روی پتانسیل یک زندگی باثبات و کامل فراتر از درگیری باشد.
صندوق امداد کودکان فلسطین (PCRF) به ارائه کمک های بشردوستانه و کمک های پزشکی به کودکان و خانواده های آنها که برخی از آنها پناهندگانی هستند که از کشور خود فرار می کنند .از طریق بخش های سرطان اطفال ، برنامه ها و پروژه های کمک های بشردوستانه ، پروژه های زیرساختی بیمارستانی ، کودکان بی سرپرست و حمایت های مالی پناهندگان ، حمایت های پزشکی ، برنامه درمان در خارج از کشور ، و ماموریت های پزشکی . این تلاش ها کمک می کند تا اطمینان حاصل شود که کودکان نیازمند کمک حیاتی مورد نیاز خود را دریافت می کنند.

در گزارشات آمده است در سالهای اخیر هر ۵ ساعت یکبار یک کودک در جهان بر اثر جنگ کشته می شود .در مقابل این آمار بسیارند کودکان یتیم ،آواره و پناهنده ایی که در کنار کشته شدگان جان سالم به در برده اند و بیشترین ظلم و ستمگری را شاهد بوداند و در صفحه خاطرات کودکی شان چه بسیار قتل و غارت و صحنه های دلخراش مرگ انسانهای دیگر و حتی والدین خود را بخاطر می سپارند.و همچنین گزارش شده است سالانه ۳ میلیون کودک دچار سندروم ترو مای روانی میشوند و با علایمی مثل ترس شدید ،کابوس های شبانه و یاد اوری مکرر حادثه و بازسازی صحنه های دلخراش در ذهن و رفتارهای عصبی در واکنش به افراد و اشیا از هم گسیختگی رفتار ، بروز رفتارهای هیجانی یا کرختی روانی و بسیاری از آسیب های دیگر مواجه هستندو صدمات جبران ناپذیری را شامل می شوند و دسته ایی دیگر از کودکانی که در معرض مکرر اخبار جنگ قرار می گیرند به دلیل عدم انطباق موقعیت های زمانی و مکانی احساس نا امنی و خطر بیشتری دارند.
تاثیر جنگ بر کودکان
در سال ۱۹۹۶، گراکا ماشل، مدافع حقوق بشر، گزارشی گسترده برای سازمان ملل متحد در مورد تأثیرات درگیری های مسلحانه بر کودکان نوشت و خواستار به رسمیت شناختن بهتر نقض حقوق بشر کودکان و جوانان و ایجاد تدابیر حمایتی در جنگ شد. ماشل نسبت به تغییر دینامیک جنگ در قرن بیستم (به ویژه در نیمه دوم آن) هشدار داد که به طور فزاینده ای بر غیرنظامیان تأثیر می گذارد، که دیگر به عنوان “خسارت جانبی” تلقی نمی شدند، بلکه به اهداف آشکار و مستقیم تسلیحات تبدیل شده اند. جنگ ها بیشتر در داخل مرزهای کشور به جای بین کشورها انجام می شود. جنگ همچنین از این نظر تغییر کرده است که شامل فعالیتهای ارتش دولتی و نیروهای شبهنظامی غیردولتی و شبهنظامیان با منشأ و گرایشهای ایدئولوژیک متفاوت است که در برخی مواقع به صورت روزمره جنایات و اعمال تروریستی را علیه غیرنظامیان انجام میدهند. بسیاری از این درگیری ها طولانی هستند (مانند درگیری ها در سودان، سریلانکا، اسرائیل-فلسطین، افغانستان، اوگاندا، هند)، که باعث می شود نسل های کامل در مناطق جنگی یا اردوگاه های پناهندگان بزرگ شوند. درگیری های مسلحانه اغلب در مناطق فقیرنشین یا ایالت هایی واقع می شوند که زیرساخت ها، خدمات بهداشتی یا آموزشی کافی ندارند. نخبگان سیاسی و نظامی معمولاً از جنگ، رقابت برای قدرت و منابع سود می برند و دور باطل فقر و خشونت ساختاری را در جمعیت های محلی تقویت می کنند. تعداد پناهندگانی که از وحشت در کشور خود می گریزند (یا به زور در کشور خود آواره شده اند) اخیراً در حال افزایش است و با اکراه به یک برنامه مهم در سیاست کشورهای توسعه یافته تبدیل شده است. استثمار جنسی و خشونت مبتنی بر جنسیت به بخشی از واقعیت در مناطق درگیری تبدیل شده است، در حالی که مین های زمینی و مهمات منفجر نشده چندین دهه پس از پایان آتش، مشکلاتی را ایجاد می کنند .
بر اساس گزارش سازمان ملل متحد در مورد تأثیر درگیری های مسلحانه بر کودکان، در درگیری های جاری در سراسر جهان، غیرنظامیان به طور فزاینده و شدیدی تحت تأثیر جنگ قرار گرفته اند. در میان آنها، نیمی از آنها کودکان و نوجوانان کمتر از ۱۸ سال هستند (Machel 2001). در سال ۱۹۹۶، یونیسف اعلام کرد که در بازه زمانی ۱۹۸۵-۱۹۹۶، ۲ میلیون کودک در جنگ کشته شده اند، ۴ تا ۵ میلیون کودک معلول یا بشدت مجروح شده اند، ۱۲ میلیون کودک آواره یا بی خانمان شده اند و ۱ میلیون کودک والدین خود را از دست داده اند.
در شرایط جنگ جدید، کودکان آسیب پذیرترین گروه هستند. آنها با از دست دادن محیط حفاظتی و امن خود، در معرض تمام جنبه های ذکر شده درگیری مسلحانه قرار می گیرند و تحت تأثیر آن قرار می گیرند. آوارگی، از دست دادن خانه و اعضای خانواده و جدایی از والدینی که نیازهای بقای خود را به آنها وابسته هستند، عواقب بلندمدتی بر رشد و رشد آنها بر جای می گذارد که تا بزرگسالی ادامه می یابد.
از آنجایی که کودکان و نوجوانان هنوز در حال رشد هستند، چه جسمی و چه روانی، سلامت آنها در جنگ به طور جدی به خطر می افتد. برخی از آنها به طرز وحشیانه ای کشته یا شکنجه می شوند، در حالی که برخی دیگر از جراحات جدی رنج می برند که گاهی آنها را معلول می کند. نادر نیست که کودکان به عنوان کودک سرباز در ارتش استخدام شوند، جایی که آنها در معرض خطر بیشتری برای مجروح شدن یا مجروح کردن دیگران هستند. رژیم غذایی ناکافی، به ویژه اگر در جمعیتی فقیر باشد، منجر به سوء تغذیه و تضعیف سیستم ایمنی می شود. شرایط نامناسب زندگی، با بهداشت نامناسب، منجر به گسترش بیماری های عفونی می شود. فقدان دارو، کادر پزشکی و خدمات بهداشتی مناسب باعث می شود که میزان مرگ و میر و مرگ و میر در زمان جنگ افزایش یابد. بسیاری از کودکان والدین، خواهر و برادر، دوستان و اعضای خانواده بزرگ خود را از دست می دهند. کسانی که یتیم هستند اغلب در خیابان ها زندگی می کنند، جایی که در معرض بردگی، مواد مخدر و الکل هستند. در طول جنگ، والدین معمولاً مشغول بقای خالص هستند و کمتر به فرزندان خود توجه میکنند، فرزندانی که تنها به درک رویدادهای نامطلوب رها میشوند.
ویرانی، فقر و خشونت یک دور باطل ایجاد می کند. از آنجایی که زیرساختها معمولاً تخریب میشوند، مدرسه با مشکل مواجه میشود و اغلب متوقف میشود. تعطیلی مدارس نه تنها آثاری مادامالعمر بر تحصیل و اشتغال بر جای میگذارد، بلکه کودکان را از یکی از مهمترین عوامل حفاظتی محروم میکند.
